تصویری آرمانگرایانه ازهنر متعالی
[ ]
چگونه بازیگر شدند؟(رضاکیانیان)
نظرات

چگونه بازیگر شدند؟(رضاکیانیان)

منبع:www.fungozar.com.ویکیپدیا

Reza Kianian (Eide Ghadir).jpg

__________________________________________________________________________________________________________________________________
مختصری در باره او

 (رضا کیانیان) ،اورا باید از موفق‌ترین بازیگران سینما و تئاتر ایران دانست. کسی که از یک سطح خیلی خوب کار خودش را آغاز و روی سطوح خوب و عالی پیش رفت. کیانیان هم مثل هر بازیگر خوب دیگری در جهان ممکن است، روزها و بازی‌های متوسطی داشته باشد اما اعم کارهای او بر پایه توانایی‌های زیادش بنا شده. این‌که سال‌ها بتوانید خوب که نه بهترین باشید، کار خیلی دشواری است که تنها از عهده افراد کمی برمی‌آید. کیانیان بی‌شک در بازیگری و در کنارش عکاسی و نوشتن، توانسته سطح مناسب و خوب خودش را حفظ و آن‌را ارتقا بخشد. این کار دشواری است که بتوانید تایید عمومی و تفکرات خاص را بگیرید، خودت را به‌عنوان بهترین مطرح کنید و بهترین بمانید. جرقه نباشید و همیشه نورافشانی کنید. کیانیان از عهده این کار دشوار به‌خوبی برآمده است.

Image result for ‫رضاکیانیان‬‎Image result for ‫رضاکیانیان‬‎

رضا کیانیان در سال ۱۳۳۰ در تهران به دنیا آمد. وی دومین فرزند خانواده و دارای ۴ برادر و دو خواهر میباشد.در ۱ سالگی به همراه خانواده به مشهد نقل مکان کرد. در مشهد علاوه بر گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در حوزه علمیه مشهد به تحصیل دروس فقهی و اسلامی نیز پرداخت. اولین استاد بازیگری او برادرش داوود بود که در سال ۱۳۴۵ وی را در نمایشنامه از پانیفتاده ها به قلم غلامحسین ساعدی کارگردانی کرد. رضا به مدت سه سال در گروه تاتر برادرش داوود فعالیت داشت. وی در سال ۱۳۵۵ از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته تئاتر فارغ‌التحصیل شد.اودر ابتدا بازیگر تئاتر بود وبعدها با بیشتر شدن پیشنهادات بازی در کارهای تلویزیونی و سینمائی و در سال 1383 کلا" تئاتررا کنار گذاشت. ولی کیانیان در فروردین ۸۹ با بازی در نمایش پروفسور بوبوس به کارگردانی آتیلا پسیانی بعد از ۶ سال دوری از تئاتر دوباره به صحنه ی نمایش بازگشت ودر شانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم آژانس شیشه ای جایزه بهترین بازیگر نقش دوم را گرفت و در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم کیمیا کاندیدای دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد نقش دوم بود. در ضمن او در فیلمهای سینما سینماست و روبان قرمز بازیهای فوق العاده‌ای ارائه داده است.

Image result for ‫رضاکیانیان‬‎

او برای بازی ماندگارش در فیلم خانه‌ای روی آب سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را از بیستمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر بدست آورد.معروف ترین نقش تلویزیونی رضا کیانیان نقش «جمشید» در سریال شلیک نهایی به کارگردانی محسن شاه‌محمدی می باشد. شهرت و محبوبیت کیانیان در نقش «جمشید» چنان بود که مدل مو و لباس های «جمشید» در میان جوانان و به نام «مدل جمشیدی» رایج شد. بطور یقین بحث برانگیزترین و جنجالی ترین نقش تلویزیونی وی در سریالهای کیف انگلیسی در نقش یک روحانی مسن و در دوران سرکشی در نقش یک قاضی میباشد. برجسته ترین کار کیانیان در تلویزیون بازی وی در سریال مختارنامه در نقش عبدالله بن زبیر، خلیفه بزرگ زبیری در مکه است که علاوه بر آن که متفاوت ترین نقش هنری وی محسوب می شود، اولین کار تاریخی کیانیان در نقش یک شخصیت خاکستری (به گفته خودش) است. وی یکی از بازیگران ثابت مجموعه تلویزیونی وکلای جوان نیز بود.

او بازیگر خبره ایست و بسیار اصولی و سخت و جدی روی نقشهایش کار میکند.پس شنیدن درسهائی از وی میتواند برای شیفتگان هنر پیشگی راهگشا باشد.در مطلب زیر از زبان وی روشهائی را که به یک(بازیگر خوب،پخته و موفق )شدن کمک میکندمیخوانید:

 


کار برای کار

وقتی یک هنرمند کار می‌کند به‌نظر من بیشتر به کارش اهمیت می‌دهد تا این‌که چه جایگاهی دارد چون جایگاه به‌وجود می‌آید. من کار نمی‌کنم که جایگاه پیدا کنم، من کار می‌کنم که کار کرده باشم. اصلا به بهترین و بدترین بودن فکر نمی‌کنم. بعضی نشریات به من می‌گویند نظر خودت را درباره بهترین فیلم، بازیگر، کارگردان بگو… اگر دیده باشم می‌گویم اما اگر ندیده باشم نظر نمی‌دهم. به هرحال نویسنده و منتقد سینمایی این است که همه را دیده باشد. پس انتخابش از من محق‌تر است.


خودشیفته

آدم خودشیفته‌ای نیستم. وقتی مرا به‌عنوان بهترین انتخاب می‌کنند خیلی خوشحال می‌شوم زیرا کار من دیده و ارزش‌هایم فهمیده شده است. نظر منتقد اگر من را انتخاب کنند همانقدر برای من قابل احترام است که اگر کسی دیگر را انتخاب کنند. وقتی من را انتخاب کنند بیشتر خوشحال می‌شوم. هیچ وقت به این فکر نمی‌کنم که وقتی بازی کردم باید مورد تشویق قرار بگیرم.


زندگی روزمره

اولیویه سر صحنه مثل یک لرد انگلیسی صبحانه می‌خورد و روزنامه‌اش را ورق می‌زد تا آماده شود برای گریم و رفتن به سر صحنه که می‌بیند آقای داستین هافمن خواب‌آلود و منگ آنجا راه می‌رود. می‌گوید: «پسرم چرا اینقدر خواب‌آلودی…» او هم می‌گوید: «برای صحنه فرار، شخصیت ۲ روز نخوابیده و من هم واقعا نخوابیدم تا بتوانم این حس را واقعی منتقل کنم.» می‌گوید: «پسرم خودت را اذیت نکن، برو بازی کن…»بازیگری و زندگی روزمره باهم فرق دارد. بازیگری یک فن است، یک شعور است ،یک عاطفه و یک ناخودآگاه… این‌ها را که باهم جمع کنیم، می‌شود بازیگر. بازیگر باید خستگی را بازی کند، طوری که تماشاچی آن را باور کند. بازیگر باید اعتیاد را بازی کند، نه این‌که خودش مواد مصرف کند چون اگر معتاد شود نمی‌تواند بازی کند.

 
بازی مهم است

در خانه‌ای روی آب خودم را چاق کردم. هرکسی می‌تواند خودش را چاق کند اما الزاما بازیگر خوبی نیست. پس چاق کردن معیار یک بازی خوب نیست، معیار یک بازی خوب فقط، بازی خوب است. چاق کردن و لاغر کردن یکی از وجوه بازیگری است. بگذارید من یک مثال برای‌تان بزنم. بازیگری خودش را چاق می‌کند ولی بازیگر خوبی نیست. وقتی پلان اولش را می‌بینیم می‌گوییم واه چه کاری کرده. ۵ دقیقه می‌تواند موجب شگفتی مخاطبش شود اما ۸۵دقیقه بعد را باید بازی کند. پس بازی است که مهم است.
 
وقتی قرار است که من در فیلم «یک بوس کوچولو» نقش یک پیرمرد را بازی کنم، آن هم در کنار یک پیرمرد واقعی که آقای جمشید مشایخی است، با این‌که رضا کیانیان هستم و سنم از آقای مشایخی کمتر است باید کاری کنم که تماشاگر را به باوری برسانم که من حتی از آقای مشایخی بزرگ‌ترم ولی چون ورزش می‌کنم سرحال مانده‌ام. می‌بینید! همین‌طور سختی‌اش زیاد می‌شود چون باید یک پارادوکسی را در بازی‌‌تان داشته باشید. در آنجا من یک گریم خاصی هم دارم، آن گریم و لباس فقط ۵دقیقه کارایی دارد و آنچه تماشاگر را نگه می‌دارد بازی است. پس در نتیجه؛ یک گریم متفاوت یا یک ظاهر متفاوت به تنهایی نمی‌تواند منجر به یک بازی خوب شود.

ویترین خوب، ویترین بد

در بین تابلوهای پیکاسو و ونگوگ چند عدد معروف هستند اما در بقیه هم آن‌ها ونگوگ و پیکاسو هستند. فیلم چون یک کار جمعی است، اگر خوب باشد همه خوب به چشم می‌آیند. فیلم مثل ویترین می‌ماند. اگر ویترین خوب باشد اجناس هم به چشم می‌آیند. ویترین بد، حتی کریستین دیور را هم معمولی نشان می‌دهد. یک فیلمی مثل آژانس شیشه‌ای که آن سال خیلی خوب دیده شد، همه چیزش خوب بود. همه چیز دیده می‌شود حتی ریزترین چیزها. به همین دلیل در جشنواره‌ها، داوران گاهی جوگیر می‌شوند و فکر می‌کنند یک فیلم خوب همه چیزش خوب است و شروع می‌کنند به همه عواملش جایزه دادن. درحالی‌که فیلمی که بدتر است ممکن است که مثلا طراحی صحنه یا گریم بهتری داشته باشد. چون فیلم یا خوب نیست یا جو را نمی‌گیرد درحالی‌که من در یک فیلم چه در آن یکی و چه این، همان رضا کیانیان هستم و روزبه‌روز باتجربه‌تر هم می‌شوم.

 
بازیگر بدون قفس

در فرانسه به بازیگرانی که از تراژدی تا کمدی بازی می‌کنند می‌گویند کمدین اما من خودم در کتاب‌هایی که نوشته‌ام دسته‌بندی‌هایی کردم. یکسری بازیگرانی هستند که تک‌نقشند. در همین سریال‌های نود شبی ماجرا خیلی روشن است. خیلی از بازیگران فقط یک نقش را بازی می‌کنند، حالا چه یک شبی، چه یک هفته‌ای یا نود شبی او همان را بازی می‌کند. در سینما هم همین‌طور. بعضی از جوان‌ها بازیگر تک‌نقش هستند. یک پسر یا دختر که قرار است عاشق و بعد فارغ شود. یکسری از بازیگرها بازیگر چند نقش هستند. یکسری از بازیگرها اما بازیگر هستند و همه نقش‌ها را بازی می‌کنند. مثلا سیلوستر استالون یک بازیگر تک‌نقش است. یک طیفی دیگر از بازیگرهای دیگر هم مثل آرنولد همین شرایط را دارند. در یک رده این‌طرف‌تر تام کروز که چند نقش است را نام برد. کمی این‌طرف‌تر می‌رسیم به پاچینو و دنیرو که اکنون خیلی در ایران طرفدار دارند، آن‌ها هم چند نقش هستند. برای چی این ۲ بازیگر چند نقش هستند؟ چون وقتی می‌گوییم رابرت دنیرو چه کاراکتری به ذهنت می‌رسد… یک گنگستر؟ یا پاچینو هم همین‌طور، یک پلیس عصبی که شلخته است. پرسونا دارد و در قفس محدود است. مثلا مارلون براندو که خیلی‌ها او را غول بازیگران جهان می‌دانند تا می‌گویید مارلون براندو بازهم یک جوان عصیانگر به ذهن می‌رسد اما وقتی می‌گوییم سرلارنس اولیویه، اورسن ولز، تام هنکس و… این‌ها قفس ندارند. طیف عظیمی هم هستند که قفس ندارند. این‌ها بازیگر هستند. از کمدی تا تراژدی بازی می‌کنند اما وقتی می‌خواهید یک فیلم از رابرت دنیرو ببینید، تقریبا می‌دانید چه می‌خواهید ببینید…


بازیگر کیست؟

بازیگر کسی است که پرسونا ندارد. حالا آن‌هایی که قفس دارند با اندازه بزرگ بودن قفس‌شان اندازه‌شان تعیین می‌شود. وقتی می‌گویید مارلون براندو نمی‌توانید او را در نقش یک محافظه‌کار پارلمان انگلستان تصور کنید. آن‌هایی که در یک‌جایی محدود می‌شوند، بازیگرانی هستند که می‌توانیم بگوییم بیشتر به غریزه‌شان وابسته هستند تا به شعورشان. بعضی آدم‌ها با غریزه تعریف می‌شوند و در بعضی‌ها شعورشان آن‌ها را تعریف می‌کند. در سینمای جهان کسانی هستند که از رابرت دنیرو بت‌ترند. بت شدن به معنای با شعور بودن نیست. در ایران مثل همه جهان؛ سوپراستار کسی است که مردم عام بیشتری دوستش دارند و در خیلی جاهای دنیا بسیاری از بازیگران غول، نقش‌های دوم را بازی می‌کنند.


شخصیت

بازیگر، شخصیت‌ها را از درون خودش می‌آورد. من نمی‌توانم از شخصیت کس دیگری نقشم را بیرون بکشم. پیامبر با آن عظمتش به خدا می‌گوید: «وقتی خودم را نمی‌شناسم چگونه تو را بشناسم؟!» ما خیلی خیلی تلاش کنیم بخشی از ابعاد شخصیتی خودمان را می‌شناسیم. بعد چون با جامعه در ارتباطیم تیپ‌های اجتماعی را می‌شناسیم. وقتی می‌خواهیم آن را بازی کنیم از فیلتر خودمان می‌گذرانیم. مثلا اگر بخواهم یک شخصیت تاریخی را بازی کنم هیچ‌وقت نمی‌توانم خود او باشم. من کمتر شخصیت واقعی بازی کردم. در دکتر قریب، آیت‌الله فیروزآبادی را بازی کردم که خیلی‌ها ایشان را یادشان بود اما من هیچ‌وقت خود آیت‌الله فیروزآبادی نشدم بلکه آن نقش شد، آیت‌الله فیروزآبادی به روایت رضا کیانیان.


هویت و ذات

در دنیای معاصر همه چیز مصرفی شده است. وقتی همه‌چیز کاربردی می‌شود در واقع ما هویت و ذات اشیا را فراموش می‌کنیم. دیگر کاری به ذات گل یا تعریف آن به شکل مفهومی و انتزاعی نداریم. گل را باید خرید و به یک نفر هدیه داد. آجر وسیله‌ای است که باید روی هم چید و دیوار ساخت. در دنیای معاصر جنبش مینی‌مالیسم را داریم که به معنای کوچک کردن نیست بلکه یکی از مفاهیمش این است که وجه کاربردی اشیا را جدا کن و شیء را فی‌نفسه بشناس. این فی‌نفسه شناختن می‌شود جزء هنر معاصر ما. چه اتفاقی می‌افتد؟! در واقع حشو و زوائد را حذف می‌کند و می‌خواهد به ذات آن برسد. در بازیگری هم همینطور است. در فیلم خانه‌ای روی آب تجربه نوینی را برای خودم انجام دادم. در خانه‌ای روی آب در سراسر فیلم هیچ کاری نمی‌کنم. یکی، ۲ جا هم گریه می‌کنم که خیلی هم گریه نیست چون چشمم خشک است. همین تجربه را در روبان قرمز هم انجام می‌دهم. غیر از یکی، ۲ صحنه که بازی من نمایشی است در بقیه صحنه‌ها هیچ کاری نمی‌کنم. فلسفه معاصر هم روی این خیلی کار می‌کند که تو فقط باشی، چون بودن خیلی کار سختی است. در دنیای معاصر، در دنیای مصرفی ما از بودن خودمان دور می‌شویم. حالا اگر بخواهیم آن‌ها را کنار بگذاریم باید برسیم به یک زلالی. زلالی یعنی حشو و زوائد نداشتن. می‌شود نداشته باشی؟!خیلی سخت است. اگر بتوانیم پیدایش کنیم به سمتی می‌رویم که در بازیگری معاصر اتفاق می‌افتد.

تعداد بازدید از این مطلب: 7941
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

سه شنبه 25 فروردين 1394 ساعت : 3:54 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(فریبرز عرب نیا)
نظرات

چگونه بازیگر شدند: فریبرز عرب نیا

_گردآوری و تدوین مطلب :مهرداد میخبر

منبع:ویکیپدیا.جهان امروز.تابناک.king-0511.blogsky.com.نقدفارسی

______________________________________________________________ 

فریبرز عرب نیا در سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد.ا و در سال ۱۳۶۰ موفق به اخذ مدرک دیپلم ریاضی فیزیک شدو پس از طی کردن دوره خدمت سربازی در سال ۱۳۶۴ به ترکیه رفت که در دانشگاه خاورمیانه آنکارا مشغول به تحصیل رشته مدیریت شود.این کاررا انجام داد ولی آن را درنیمه های راه رها کرد و به ایران بازگشت تا در رشته مورد علاقه‌اش  یعنی بازیگری به آموختن مشغول شود. فریبرزپس از گذراندن تحصیلات دانشگاهی و دوره‌های تخصصی تئاتر و سینما ،به شکل حرفه‌ای وارد کار شد و تئاتر را در کانون تئاتر تجربی زیر نظر استادحمید سمندریان و سینما را در دوره‌ای دو ساله در مجتمع آموزشی سینما تحصیل کرد. او همچنین در رشتهٔ ارتباط تصویری (گرافیک) موفق به اخذ مدرک کارشناسی از دانشگاه هنر شد. او هم اکنون علاوه بر بازیگری در زمینه طراحی گرافیک نیز فعالیت دارد.

بیوگرافی فریبرز عرب نیا

هم‌زمان با تحصیلات دانشگاهی، آموزش سینما را در مجتمع آموزشی سینما آغاز کرد و مدتی نیز کلاسهای بازیگر تئاتر را در کانون تئاتر تجربی گذراند. نمایش‌هایی که طی این دوره بازی و کارگردانی کرده عبارتند از: آوازخوان طاس، کالیگولا، دایره گچی قفقازی، بهرام چوبینه و...

فریبرز عرب‌نیا تا قبل از سال ۱۳۷۴ در هشت فیلم در نقشهای دوم و سوم ظاهر شد و هیچگاه نتوانست توانایی‌هایش را به معرض نمایش بگذارد. اما وقتی از طرف مسعود کیمیایی برای بازی در فیلم ضیافت از او دعوت شد، همگان بر این عقیده بودند که کیمیایی قهرمان خود را یافته‌است. بازی او در فیلم ضیافت یکی از بهترین بازیهای جشنواره چهاردهم فیلم فجر بود.

اوج هنرنمایی فریبرز عرب‌نیا در فیلم سلطان بود. او توانست شمایل یک قهرمان به ته خط رسیده را به زیبایی هرچه تمام تر ایفا کند. این نقش‌آفرینی تا حدی خوب و پذیرفتنی بود که منتقدان ماهنامه فیلم بازی او را بهترین بازی جشنواره پانزدهم فیلم فجر خواندند. این در حالی بود که عرب نیا حتی کاندیدای دریافت جایزه هم نشده بود.

فريبرز عرب نيا در نقش مختار ثقفيفريبرز عرب نيا در نقش مختار ثقفيفريبرز عرب نيا در نقش مختار ثقفي

فریبرز عرب‌نیا در فاصله بین ضیافت و سلطان سه فیلم بازی کرد. سه فیلم حادثه‌ای فیلم‌هایی که نه ارزش ماندگاری داشتند و نه عرب‌نیا نشانی از خود داشت.فریبرز عرب‌نیا پس از سلطان، سه چهار بازی خوب هم در کارنامه سینمایی خود ثبت کرد تا همچنان خیلی‌ها به او امیدوار باشند.

بازی قابل قبول او در فیلم جهان پهلوان تختی و بخصوص شوکران هر دو ساخته بهروز افخمی و بازی متفاوت و بسیار دشوارش در فیلمشیفته فریبرز عرب نیا را به عنوان یکی از چهره‌های برتر دهه هفتاد سینمای ایران معرفی کرد. فریبرز عرب نیا بیش از پنج سال از عمر هنری خود را برای بازی در سریال پر بیننده مختارنامه صرف کرد که به گفته اکثر کارشناسان در ایران و کشورهای عربی یکی از بهترین بازی‌های خود را انجام داده است. فریبرز عرب نیا از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۷ در این سریال پرهزینه و پرمخاطب نقش مختار ثقفی را بازی کرده است. وی در آخرین فعالیت هنری خود در نقش شهید چمران در آخرین اثر ابراهیم حاتمی کیا"چ" به هنرنمایی پرداخته‌است.این فیلم در جشنواره فجر سال ۹۲ به نمایش در آمد.

 

بیوگرافی فریبرز عرب نیا

 

انتقادها و گفتار وی در سه برنامهٔ تلویزیونی هفت که در تاریخ‌های ۳۰ اردیبهشت و ۶ خرداد و ۱۳ خرداد ۱۳۹۰ به صورت زنده پخش شد جنجال‌هایی به‌دنبال داشت. یکی از این جنجالها اختالف دنباله دارش با حامد بهداد بود.

اختلاف با حامدبهداد ؟

 

دریکی از قسمتهای برنامه  پر بیننده هفت  فریبرز عرب نیا دعوت شده بود.از اوبعنوان یک بازیگر برای گفتگوی ویژه ای بود که مربوط به مقوله بازیگری و ثبات و ماندگاری بازیگران در سینمای ما و اینکه چرا این ماندگاری در حال حاضر وجود ندارد، بود.

 

 فحاشی و کوبیدن اشخاص و صحبت کردن در مورد اشخاصی که در آن برنامه حضور نداشتند ناگهان شروع شد و هم مهمان برنامه (عرب نیا ) و هم منتقدین (فراستی و ..) شروع به توهین به یکدیگر کردند و مجری برنامه هم بدون اینکه دخالتی در این ماجرا داشته باشه فقط گوش میداد.  عرب نیادربخشی از سخنانش بدون اشاره مستقیم، بهداد را به مجنون وار رفتار کردن به بهانه مارلون براندو بودن متهم کرد.واین اشاره ها که همه میدانستند خطاب به بهداد است شروعی شد بر دعوای دنباله داری که به مطبوعات کشیدو بهداد طی نامه ای توهین عرب نیا را طی نامه ای جواب دادو حواشی بسیاری را موجب شد.

در جلسه ای دیگر؛عرب نیا که برای بار سوم در برنامهٔ «هفت» حاضر شده بود، با اشاره به حواشی پیرامون نامهٔ «حامد بهداد» و سخنانی که به شکل غیر مستقیم دربارهٔ این بازیگر مطرح کرده بود گفت: من هرگز به کسی توهین نکردم اگر چیزی گفتم اشاره‌ام به جریان‌هایی بوه است که افراد را قربانی شرایط می‌کند. اختلافی بین هنرمندان نیست و‌‌همان طور که که گفتم این افراد بر اغتشاشات موجود سوار شده‌اند. وی در ادامه به پیامک‌ها و کامنتهای مردم در این چند روزه اشاره‌ای داشت و گفت: من دست مردمی که ادب را رعایت کردند و از من خواستند که به واکنش همکارم توضیحی ندهم بسیار ممنونم.

مواجهه عرب نیا با حاتمی‌کیا اخلاقی بود؟

و....چ:اختلاف با حاتمی کیا

همچنین در سال ۱۳۹۱ به دلیل اختلاف با ابراهیم حاتمی کیا, در سکانس پایانی فیلم چ حاضر نشد و کارگردان مجبور به استفاده از بدل به جای وی گردید .ابراهیم حاتمی کیا مطلقاً درباره آنچه در جریان ساخت فیلم «چ» میانشان رخ داده، سخنی بر زبان نیاورد و حتی در جریان نشست خبری پس از نخستین اکران فیلم در برج میلاد، ظاهراً درخواستی مبنی بر مطرح نشدن پرسش‌هایی در رابطه با غیبت عرب نیا را مطرح کرد تا آنچه دلش نمی‌خواهد بر زبان نیاورد .ماجرا اما چندان برای پیگیران پروژه «چ» پنهان نبود و تا حدودی علنی شده بود. حاتمی کیا و عرب‌نیا در طول ساخت پروژه با هم دچار چالش شدند، تا آنجا که در اواسط پروژه سراغ رضا عطاران رفتند تا او از صفر این نقش را بازی کند و او نیز در رفتاری منطقی، این حرکت نه چندان حرفه‌ای را انجام نداد و وارد این بازی نشد. آنهایی که از نزدیک در جریان تولید فیلم و مراحل فیلمبرداری بوده‌اند، تأکید داشتند فریبرز عرب‌نیا به ویژه پس از ماجرای مختار، این نقش برایش مهم شده بود، برای بازی در نقش شهید چمران مطالعات و دیدگاهش را دخالت می‌داد و هر چه کارگردان می‌گفت، لزوماً انجام نمی‌داد و به نقش آفرینی‌اش بر مبنای مطالعاتی که درباره چمران کرده بود، تکیه می‌کرد. این کشمکش نه چندان پررنگ، در نهایت به درگیری لفظی شدیدی میان حاتمی کیا و عرب نیا منتهی می‌شود و در پایان روابط به چندان سردی می‌گراید که دیگر دیالوگ مستقیم کمی در طول فیلمبرداری میان کارگردان و بازیگر محوری فیلم ردوبدل می‌شود و حتی ظاهراً برداشت از برخی رخدادها نظیر تکرار صحنه‌های انفجار که عرب نیا در آن‌ها بوده، به اذیت کردن عرب نیا تعبیر شده است. 

مواجهه عرب نیا با حاتمی‌کیا اخلاقی بود؟

سرانجام با پایان قرارداد قرارداد عرب‌نیا که برای شرکت در این پروژه به ازای هر ماه کار ۶۰ میلیون تومان بوده، عرب نیا با طرح بحث اینکه قراردادش پایان یافته و امکان حضور در پروژه را ندارد، کنار می‌کشد و حاتمی کیا برای سکانس‌هایش از جمله سکانس فینال را تغییر می‌دهد . عرب نیا نیز همانند حاتمی کیا سئوالها را در این رابطه همواره بی جواب میگذاشت ،حتی در برنامه تحویل سال شبکه دو، حسنی و نامداری با ظرافت تلاش کردند در خصوص سکوت عرب نیا درباره همکاری با ابراهیم حاتمی کیا در فیلم سینمایی «چ» و حاضر نشدن او در محافل گوناگونی که ویژه این فیلم برگزار می‌شد... از او توضیحی بگیرند و عرب نیا در این خصوص تصریح کرد: اگر به احترام شما و خانم نبود می‌گفتم لطفا سئوال بعدی اما سعی می‌کنم با حرمت این سؤال را بی‌جواب نگذارم، اما خیلی کلی پاسخ می‌دهم و درباره فیلم یا آدم خاصی حرف نمی‌زنم.


مواجهه عرب نیا با حاتمی‌کیا اخلاقی بود؟

  عرب نیا از زبان عرب نیا

علاقه من به هنر بعد از بازگشت به ایران آغاز نشد بلکه پیش از آن ریشه در کودکی ام داشت. پدرم روحش شاد، ادبیات و سینما را مهم می دانست و سینما و فیلم مثل تفریح دوران کودکی همیشه وجود داشت و بعدها به شکل علاقه هنری در آمد. ادبیات اولین هنری بود که با آن زندگی کردم و کتاب های چوبک، غلامحسین ساعدی و بهرام صادقی را می خواندم، بوف کور را نیز پدرم برایم خواند.
 این اتفاقات پیش از دیپلم رخ داد، زمانی که من سریال آمریکایی خیابان های سانفرانسیسکو را از تلویزیون تماشا می کردم. بعدها فهمیدم یکی از دو بازیگر نقش های اصلی مایکل داگلاس بود که علاقه ای به بازیگری در من ایجاد کرد. پدرم به من آموخت به دنیا آمده ام تا کاری را که دوست دارم انجام دهم، اگرچه امکانات و موقعیت های دیگری برای انتخاب شغل داشتم پدر و مادرم مرا تشویق کردند آنطور که دوست دارم زندگی کنم و من به سمت زیباترین دستاورد بشری یعنی هنر کشیده شدم. این علاقه بعدها با دیدن فیلم های کلینت ایستوود، مارلون براندو و رابرت دنیرو به عشق تبدیل شد. گرچه همواره در تاریخ بشریت مولانا را می سوزاندند، شمس را فراری می دادند و هیچ کدام خیری ندیده اند اما همواره هنرمندان به واسطه اعتقاداتشات به انسانیت جاودانه شدند.
 
 
با «ضیافت» برای مردم جدی شدم
«وصل نیکان» و «مسافران» دو فیلمی بود که در آنها برای اولین بار جلوی دوربین رفتم و با «ضیافت» من برای مردم جدی شدم. بازیگری برای من از ابتدا مهم بود. در فیلم های محمدعلی سجادی و بهروز افخمی بازی کردم و شوکران، رنگ شب و جهان پهلوان تختی شکل گرفتند. فیلم هایی با فرزاد مؤتمن داشتم که باج خور و هفت پرده از آن جمله بوده اند و سر انجام به مختارنامه رسیدم.
 فیلم هایی بازی کرده ام که بودن در آن ها ریسک بالایی می طلبید و برای کارگردانانی بود که مردم با آنها عجین نبودند. از جمله «شکلات داغ» و «طاووس‌های بی پر». بازیگری باید برای مردم عادی به نظر بیاید و همین پروسه پیچیده‌ای است. شوخی است اگر فکر می‌کنیم حافظ کار راحتی انجام می‌داد یا ونگوگ به آسانی قلمو به دست می‌گرفت و مسیر سهل الوصولی برای خلق آثارش در پیش داشت.
 
 
مردم می‌گویند دو نقشم به هم شبیه نیست
 یکی از ارزشمندترین چیزهایی که در نگاه مردم به من شکل گرفته این است که می‌گویند هیچ دو نقشت شبیه به هم نیست و هیچ وقت تو را نمی‌بینیم بلکه فیلم را می‌بینیم. این موضوع حاصل تجربه گری و جرات کردن در مواجهه با ناشناخته‌های پیش رو است و من همچنان این شوق را دارم.
 دوستی حرف خوبی می‌زد اگر سیب با کیفیت و عطر شمیران به مردم ارائه نشود، آنها منتظر نمی‌مانند و سیب بی کیفیت لبنانی یا چینی می‌خورند.
 فیلم نیمه تمامی دارم که به خاطر مشکلی که برای تهیه‌کننده‌اش ایجاد شد، ادامه پیدا نکرد. نویسندگی هم برایم لذت بخش و دغدغه است. نمی‌دانم به چه زبانی باید تشکر کنم و این را با اعتقاد و از ته دل می‌گویم که دوستان همچون میرباقری منت گذاشتند و ضعف‌های مرا به زبان نیاوردند. من ضعف‌هایی داریم که از قوت‌هایم کمتر نیست. اما چیزی در وجودم هست که می‌توانم به آن ببالم و آن این است که راهم را با اعتقاد آمدم. حوشحالم که دردانه‌هایی در کنارم دارم که به قول سعدی علیه الرحمه ممد حیات هستند. دست تک تکشان را می‌بوسم. مهم قدر دیدن از مردم است نه کسانی که قرن‌ها است خواب هستند. خوشحالم این قدر دیدن به واسطه حضور کسانی است که به اسم همکار شریک لحظه‌های خوب و بد من بوده‌اند. خوشحالم بعد از ۳۰ سال کار در این عرصه کسانی در کنارم هستند که جزو افتخارات زندگی‌ام به حساب می‌آیند.
 

کارگردانی

فریبرز عرب نیا قرار بود پیش تولید فیلم سینمایی اش آمبولانس را به تهیه کنندگی محمود فلاح و مشاور کارگردانی داوود میرباقری در سال ۹۰ آغاز کندکه به دلیل نبود سرمایه‌گذار موفق به این امر نشد. وی اولین کارگردانی خود را در قالب یک سریال 5 قسمتی به نام «رنگ شک» کلید زد.این سریال مهرماه ۹۲ وارد مرحله تصویر برداری شد.

کارهایش:

وصل نیکان (ابراهیم حاتمی کیا، 1370)

 مسافران (بهرام بیضایی، 1370)

 خسوف (رسول ملاقلی پور، 1371)

 من زمین را دوست دارم ( ابوالحسن داودی، 1372)

 آهوی وحشی (حمید خیرالدین، 1371)

 مرد پنجم (سیدمحسن شهابی، 1373)

 سالهای بیقراری (مسعود نوابی، 1373)

 کاکادو (تهمینه میلانی، 1373)

 ضیافت (مسعود کیمیایی، 1374)

 ستاره های سربی (مهدی ودادی، 1375)

 فرار مرگبار (تورج منصوری، 1374)

 بالاتر از خطر (سعید عالم زاده، 1375)

 سلطان (مسعود کیمیایی، 1375)

 جهان پهلوان تختی (بهروز افخمی، 1376)

 شاهرگ (علی غفاری، 1376)

 بادامهای تلخ (کاظم معصومی، 77/1376)

 شوکران (بهروز افخمی، 1377)

 دلباخته (خسرو معصومی، 1378)

 شیفته (محمدعلی سجادی، 1378)

 هزاران زن مثل من (رضا کریمی، 1378)

 رنگ شب (محمدعلی سجادی، 1379)

 هفت پرده (فرزاد مؤتمن، 1379)

 از صمیم قلب (بهرام کاظمی، 1379)

 وکیل (مجموعه تلویزیونی، سیروس مقدم، 1381)

 دختری در قفس (قدرت الله صلح میرزایی، 1381)

 عطش ( محمدحسین فرح بخش، 1381)

 برگ برنده (سیروس الوند، 1381)

 پروانه (عباس رافعی، 1382)

 باج خور (فرزاد مؤتمن، 1382)

 مختارنامه (داود میرباقری، 1383)

 بیوگرافی فریبرز عرب نیا

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 10615
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

سه شنبه 12 اسفند 1393 ساعت : 10:40 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(مهناز افشار)
نظرات

چگونه بازیگر شدند؟(مهناز افشار)

مهناز افشار(زاده 21 خرداد 1356درتهران) دیپلم اش را در رشته تجربی گرفت و برای ادامه تحصیل به مدت چهار سال در موسسه‌ای غیرانتفاعی به تحصیل در رشته تدوین پرداخت. خانواده اش ریشه مذهبی دارند، به همین دلیل هم در ابتدا مخالف بودند که دخترشان وارد بازیگری شود. اودر ابتدا برای آموختن کار مورد علاقه اش در کلاس‌های بازیگری استاد حمید سمندریان تعلیم دیدو...

*********************************************************************************************************************

مهناز افشار از طریق موقعیتی عجیب و پیچیده ‌به عرصه بازیگری سینمای ایران وارد شد.

 

در شرایطی خاص و به دلیل محدودیت‌های بخشی از چهره‌های قبل از انقلاب، با پشتوانه شباهت بسیارش به یکی از ستاره‌های بزرگ و محبوب موسیقی و سینما شروع به کار کرد. شاید این موقعیت به تصور عده‌ای شانس و اقبال بلند یک نفر باشد یا یک ویژگی خدادادی كه برایش نه تلاشی شده و نه نیازمند قریحه و توانایی خاصی بوده است. این فقط یک ور ماجراست.
بخش سخت‌ترش اما این جاست که تا مدت‌ها کسی حتی کنجکاو دانستن نام اصلی این بازیگر هم نبود و فردیت و هویت اختصاصی او زیر عنوان به ظاهر جذاب و مکفی «همون که خیلی شبیه فلانی‌یه» مدفون بود... و پیداست که مهناز افشار برای بیرون آمدن از زیر بار این عبارت معرف و این بهانه ورود چه زحمت و انرژی زیادی صرف کرده است.



شاید بشود این طور گفت که اگر ورودش به سینما به واسطه همین شباهت ظاهری آسان بود، مسیرش و امکان تداومش و از آن مهم‌تر به دست آوردن فردیت و شخصیت ویژه و منحصر به فرد برایش خیلی دشوارتر از دیگرانی بود که بدون این ماجراهای فرامتنی و حاشیه‌ای وارد دنیای بازیگری شدند.

به همین دلایل و با اتکا به همین انگیزه ابتدایی بود که خیلی ها تصور نمی‌کردند تشخصِ حضورِ مهناز افشار در سینما فراتر از این شباهت ظاهری برود و امیدی به پیشرفت و دست و پا کردن نام و اعتباری سوای خاطره و نوستالژی حضور یک ستاره خاموش روی پرده‌های سینما داشته باشد. حالا سال‌ها از غوغای «شور عشق» و چند فیلم گمنام و بی‌تاثیر دیگر گذشته و کسی خیلی یادش نیست که اين ستاره/ بازیگر خوب و مطمئن این روزهای سینمای ایران چه مسیری را تا رسیدن شهرت و اعتبار امروزی طی کرده است.

کسی نیازی نمی‌بیند که بپرسد این بحران و دغدغه ی هویتی که ناخودآگاه روی سال های اولیه حضور افشار در سینما سایه انداخته بود، تا چه حد خطرناک و کشنده بوده و خیلی محتمل بود که هر بازیگری را از پا بیندازد و بعد از چند فیلم بی حاصل به ناامیدی و افسردگی و کنار رفتن بکشاند.

به‌شخصه خیلی کنجکاو فهمیدن این مسیر دشوار و پروسه پیچیده ‌هستم که مهناز افشار در خودش و خلوتش طی کرد تا به این جا رسید. این جایی که موقعیتی منحصر به فرد برای بازیگری در حد و اندازه‌های سینمای محدود ایران است؛ این که همزمان هم در جدول پرفروش‌های سال صدرنشین گیشه باشی و عکس و خبرهایت نشریات و فضای مجازی را پر کند و هم در فهرست قابل توجهی از آثار مستقل و جریان متفاوت سینمای ایران بازی کنی و برای حضوری نظرگیر و شاخص در میان چند چهره شاخص بازیگری در یک فیلم به حق سیمرغ بلورین بازیگری نصیب ببری.

پوپک و مش ماشاالله (کمدی عامه پسند بفروش)، کلاغ پر (رمانس جوان پسند)، کارگران مشغول کارند (فیلم متفاوت منتسب به سینمای هنری و رکوردار حضور و جایزه در جشنواره های جهانی)، شبانه روز (فیلم تجربی درگیر با مسائل ممیزی و توقیفی)، قصه پریا (ملودرامی قراردادی و فیلم ژانر) و سعادت آباد (سینمای میانه فرهنگی با گوشه چشمی به مخاطب عام) نام های متنوع و بی ارتباطی هستند که تمام طیف ها و شاخه های متفاوت و متنوع فیلمسازی در ایران را در بر می گیرند که تنها فصل مشترکشان برای فهرست‌شدن در کنار هم حضور مهناز افشار در فهرست بازیگرانش است.
رسیدن به چنین موقعیتی با توجه به شیوه ورود به سینما می‌تواند امتیاز و اعتباری مضاعف برای بازیگر به همراه داشته باشد و از آن مهم‌تر این که می‌تواند امکان مقایسه مهم و راهگشایی بین وضعیت کنونی مهناز افشار با بازیگران و ستاره های زن دیگر این سینما پیش بیاورد که هر کدام‌شان برای رسیدن به فقط یکی از این موقعیت‌ها و شاخه‌های متنوع، خودشان و موقعیتی را که داشتند به باد سپردند و سر از ناکجاآبد درآوردند.

********************************************************************************************************************

مهناز افشار درباره بازیگر شدنش و همچنین روحیات و علائقش اینگونه میگوید:

پس از دیپلم، قرار بود معماری بخوانم ولی چون در تربیت بدنی دانشگاه سراسری پذیرفته شدم، تصمیم گرفتم ‌‌تدوین بخوانم. ۴ سال زیرنظر استاد مجید فخرایی‌نژاد، تدوین خواندم و پس از آن هم خانم فضل‌اللهی که یک کار ۹۰ دقیقه‌ای با هم انجام داده بودیم، مرا به آقای نوابی برای بازی در اولین و آخرین کار تلویزیونی‌ام «گمشده» معرفی کردند. آقای اسکندری طراح گریم بودند که من را به دفتر پویا فیلم و آقای فرح‌بخش معرفی کردند و از آنجا استارت کار سینمایی من زده شد. فکر می‌کنم در بازیگری، هم تحصیل و هم تجربه نقش مهمی دارند. درست است که تدوین خوانده بودم که به هرحال شاخه‌ای از هنر سینماست، اما پس از آن ‌‌مطالعات زیادی در زمینه بازیگری داشتم، با این حال به نظر من، هم تجربه، هم تحصیل، نه فقط در سینما، بلکه در همه رشته‌ها بسیار مهم و تاثیرگذار است.

به نظرم وقتی یک زوج سینمایی در یک فیلم‌ جواب می‌دهند (مثل زوج من و محمدرضا گلزار)، به این دلیل است که در جای خودشان قرار گرفته‌اند! ضمن اینکه من به کار گروهی اعتقاد دارم و به نظرم از گروه تدارکات گرفته تا کارگردان، همه در موفقیت یک پروژه موثر هستند و صرفا به این که حضور یک بازیگر به تنهایی می‌تواند موفقیت یک فیلم را تضمین کند، اعتقاد ندارم. اگر بازیگر به درستی سر جایش قرار نگیرد و کار گروهی درست نباشد، آن کار موفق نخواهد شد. نمونه این موضوع را حتی در سینمایی آمریکا هم می‌شود دید. بازیگرانی هستند که در یک فیلم زوج‌های موفقی هستند، اما همین زوج در فیلم بعدی موفق نیستند.

 به نظر من اشکالی ندارد یک بازیگر فیلم‌‌‌هایی در کارنامه‌‌اش داشته باشد که باعث رونق سینمای ایران شود‌، این یک حُسن است و کسی نمی‌‌تواند ایراد بگیرد چون اگر سینما رونق نداشته باشد‌، کسی فیلم نمی‌‌بیند تا بعدش فیلم‌‌های ارزشمند هم تولید شود. این را قبول دارم که منِ بازیگر‌، اگر فیلم پرفروشی دارم باید حتما اثر با ارزشی هم در کارنامه داشته باشم‌، با این حال قبول دارم اوایل کار شاید باید بیشتر دقت می‌‌کردم و وسواس بیشتری به خرج می‌‌دادم‌، شاید چون برایم ورود به این عرصه مهم بود در پذیرفتن کارها کمی عجله می‌‌کردم! اما الکی وارد سینما نشدم‌، با یک دیدگاه وارد شدم‌، بعد هم کلاس‌‌های بیان آقای سمندریان را پشت‌سر گذاشتم، کتاب خواندم، فیلم دیدم و تمرین کردم.

فعلا قصد ‌ندارم سراغ کارگردانی بروم؛ به نظرم ورود به هر رشته‌‌ای تخصص و تجربه می‌‌خواهد اما چون قبل از بازیگری‌، تدوین خوانده‌‌ام و کارهای فنی را هم دوست دارم‌، شاید یک روز با اجازه استادان به سمت فیلمبرداری بروم یا با اجازه تهیه‌ کنندگان‌، تهیه‌‌کننده شوم. کار تدوین برای آدم پرهیجانی مثل من خیلی سخت بود چون باید ساعت‌‌ها پشت میزی می‌‌نشستم و کار می‌‌کردم، ولی به من کمک کرد کادر را بشناسم و خیلی چیزهای دیگر.

‌هیچ‌وقت کار در تلویزیون را برگشت به عقب نمی‌دانم؛‌ حتی چند سال پیش قرار بود در سریال «شمس‌العماره» سامان مقدم کار کنم، ولی یک جراحی فک برای من پیش آمد و حدود ۲۰ روز نمی‌توانستم صحبت کنم، در واقع قسمت نبود ‌در تلویزیون کار کنم و بازیگر دیگری جایگزین من شد.

فکر می‌‌کنم روند بازی‌‌های گذشته من باعث شد‌ مازیار میری برای «سعادت‌آباد» به من اعتماد کند‌؛ من از ۱۸ سالگی وارد سینما شده‌‌ام و معتقدم کارهای خوب و بدم برای من تجربه و پله‌‌ای بود تا به امروز برسم‌، در واقع همه کارهایم در این‌که به اینجا برسم‌، نقش داشته‌‌اند و سعادت‌‌آباد هم از آن مستثنا نیست و می‌‌تواند یک شروع دوباره محسوب شود. با این وجود، هنوز ‌از جایگاه خودم راضی نیستم؛ این نه شعار است و نه ادا و اصول.

همیشه می‌گفتم بی‌انصاف‌ها! ۱۵ سال است دارم کار می‌کنم، حتی یک فیلم خوب نداشته‌ام که کاندیدایم کنید؟ وقتی به من گفتند امسال کاندید شده‌ای، سر صحنه فیلم «برف روی کاج‌ها» بودم. آن روزها حسابی خسته بودم. وقتی به من زنگ زدند و گفتند کاندید هستی، خیلی خوشحال شدم. ذکرهایم را گفتم و ۲ رکعت نماز شکر خواندم. اینها را می‌گویم که بدانید چه حالی داشتم. روز اهدای جوایز وقتی اسم من را خواندند، باور کنید نزدیک بود ۳ بار زمین بخورم. فقط می‌گفتم خدایا کمک کن زمین نخورم. از قبل هم روی کاغذ چیزهایی نوشته بودم که روی سن بخوانم. اول یاد خدا بود، بعد یاد خانواده‎ام و بعد هم می‌خواستم جایزه‌ام را به پدرم تقدیم کنم که عاشقانه دوستش دارم و در ادامه هم می‌خواستم جایزه را به عوامل «سعادت‌آباد» تقدیم کنم و آخر هم برای ایران آرزوی صلح و آبادی آرزو کنم. رفتم بالا و آنجا فقط از مادرم تشکر کردم؛ پدرم و سعادت‌آباد را یادم رفت!

متاسفانه در سینمای ایران، ‌یک بازیگر نمی‌تواند نقش‌های متعدد و متفاوتی را پس از یک سن مشخص بازی کند و نقش‌های ما به تکرار می‌رسد. البته هستند بازیگران میانسال و خوش‌ذوقی که بازیگران قابلی هستند و جزو افتخارات ما محسوب می‌شوند، اما باز هم به خاطر محدودیت‌های انتخاب نقش فکر می‌کنم‌ جای چندانی برای بازیگرانی از نسل ما باقی نماند! شاید هم روزی از بازیگری خداحافظی کنم، اما الان این را قطعی نمی‌گویم، وقتی خواستم این کار را انجام دهم، حتما آن را بیان خواهم کرد. من نقش‌های متفاوتی را تجربه کرده‌ام، باید فرصت به جوان‌ترها داده شود و آنها هم وارد بازی و عمل شوند. گرچه باید اشاره کنم دوست دارم در روزهای اوج، بازیگری را ترک کنم.

تاکنون طوری زندگی کرده‌ام که حاشیه نداشته باشم. این موضوع را غیر از نشریات زرد، آدم‌های اهل قلم و مطبوعاتی که کمی از حواشی دور هستند و همکارانم، همه می‌دانند که‌ جزو بازیگران بی‌حاشیه هستم. ولی به نظرم موضوع مطبوعات زرد در همه جای دنیا مرسوم است و هیچ اشکالی هم ندارد، ولی حرف من این‌ است که ای کاش حواشی که به آنها می‌پردازیم، کمی به واقعیت نزدیک باشد، نه حواشی که به زندگی خصوصی و حرفه افراد صدمه می‌زند.

اگر بخواهم از بازیگری خداحافظی کنم که خیلی هم نزدیک است، همیشگی خواهد بود. نمی‌توانم دوباره برگردم و دوباره خداحافظی کنم. بازیگری برای من مثل مجسمه‌ای است که در وجودم ساختمش، فکر می‌کنم اگر بعد از این‌که آن را ساختم بهش دست بزنم، کاملا خراب می‌شود. عکاسی بلد نیستم و کارگردانی هم نمی‌توانم بکنم. تدوین و فیلمبرداری نزدیک‌تر است به من. اما احتمال این‌که نویسنده شوم بیشتر است. مدتی است‌ نیمه‌شب‌ها ۴ خطی از ذهنم عبور می‌کند و یادداشت می‌کنم و حالا تصمیم گرفته‌ام دست‌نوشته‌هایم را به صورت کتاب چاپ کنم.

محبوبیت را بیشتر از شهرت دوست دارم، چون فکر می‌کنم دوامش بیشتر از شهرت است. خب، حُسن محبوبیت این است که وقتی از کنار یک نفر رد می‌شوی، حالا پیر یا جوان، زن یا مرد، بزرگ یا کوچک و… وقتی به من لبخند می‌زنند، حس می‌کنم‌ منِ مهناز افشار، در گوشه‌ای از ذهن او اثر مثبتی داشته‌ام و این برای من بسیار دلنشین است. ولی جنبه منفی این موضوع هم این است که فکر می‌کنند بازیگرها، آدم‌های عجیب و غریبی هستند و از کره دیگری آمدند که این، یک مقدار برایم آزاردهنده است.

                                                                   منبع:کافه سینما.ویکیپدیا.www.smsjoks.ir.نقدفارسی

تعداد بازدید از این مطلب: 5694
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 18 بهمن 1393 ساعت : 9:50 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(شهاب حسینی)
نظرات

                  چگونه بازیگر شدند؟

                    (شهاب حسینی)

گردآورنده:مهرداد میخبر

منبع:www.bartarinha.ir-ویکیپدیا-نقد فارسی.نامه نیوز.شیرگاه نیوز

 چندیست که برای علاقه مندان به بازیگری سلسله مقالات(چگونه بازیگر شدند )را در این سایت قرارداده ام... امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.

                                                                                                                                                                                                                                                                                     مدیر سایت

                   

نام کاملش(سید شهاب الدین حسینی تنکابنی)است و درسال ۱۳۵۲ در تهران متولد شده. او اولین فرزند خانواده‌اش است و یک برادر و دو خواهر دیگرهم دارد. تحصیلات دانشگاهی او دررشته روانشناسیدانشگاه تهران بود که آن را به قصد مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. شهاب در سال ۱۳۷۴ ازدواج کرد، فرزند اولشان به نام محمدامین در زمستان ۱۳۸۲ و فرزند دومشان به نام امیرعلی در تابستان ۱۳۹۰ به دنیا آمدند. او کار خود را با تئاتر دانشجویی و سپس گویندگی در رادیو آغاز کرد و سپس در برنامه‌ای به نام اکسیژن در تلویزیون ظاهر شد.

حسینی در چند برنامه دیگر هم مانند برپا برپا، به رنگ صبح، و سایه روشن به عنوان مجری حضورداشت و با سریال پس از باران پا به عرصه بازیگری گذاشت. او سالهای بعد هم به کار بازیگری و هم اجرا پرداخت. وی بخاطر بازی در فیلمهای سینمایی واکنش پنجم، شمعی در باد و محیا مورد توجه قرار گرفت. حسینی درسال ۱۳۸۶ برای فیلم محیا از جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، موفق به کسب دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد، و در سال ۱۳۸۷ در جشنواره بین‌المللی فیلم فجر برای فیلم سوپر استار سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. همچنین وی به خاطر فیلمهای پرسه در مه به کارگردانی بهرام توکلی و درباره الی به کارگردانی اصغر فرهادی بازیگر مرد برگزیده چهاردهمین جشن بزرگ سینمای ایران نیز بود. جدایی نادر از سیمین از دیگر آآثار مورد توجه اخیر او در عرصه بازیگری است.

چند سال قبل حسینی به همراه چندی از دوستانش و همچنین برادرش سید مهدی حسینی، گروه موسیقی هفت را تاسیس کردند. تا کنون چهار مجموعه آهنگ از این گروه منتشر شده‌است که شهاب حسینی در آلبوم یک و دو)به دکلمه پرداخته و درآلبوم سه و چهار خوانندگی کرده‌است.

شهاب حسینی کارش را از یک گروه تئاتر دانشجویی شروع کرد. گروهی که به مدت يك سال همراه با هم به اجرای برنامه می‌پرداختند. شهاب حسینی از طریق دوستانش در این گروه، با دو نفر آشنا شد: کامران ملک‌مطیعی و نادر سلیمانی. ملک‌مطیعی او را برای گویندگی در رادیو معرفی کرد و نادر سلیمانی هم او را به یک گروه تئاتر دعوت کرد که با سفر به شهرهای مختلف از جمله کیش و اراک، به اجرای برنامه‌های شاد می‌پرداخت. برنامه‌هایی مثل مسابقه خوانندگی و... آشنایی با نادر سلیمانی و کار با این تیم که یوسف صیادی، نصرا... رادش و رضا شفیعی‌جم از اعضای آن بودند، زمینه‌ای شد که او برای برنامه اکسیژن تست مجری‌گری بدهد. شهاب حسینی که به قول خودش چندان هم مناسب کارهای طنز نبوده و بیشتر «شو من» گروه بوده، از خودش استعداد و توانایی نشان می‌دهد و در تست مجری‌گری قبول می‌شود. اجرای موفق برنامه اکسیژن هم زمینه‌ای می‌شود برای کارهای دیگر حسینی مانند «پلیس جوان» که او را به جایگاه امروزی می‌رساند.

مجله اینترنتی فرانشر

...واما داستان بازي شهاب در سریال پلیس جوان در نوع خود قابل توجه است.قصه را از زبان سيروس مقدم  کارگردان کارهایی نظير اغما، پايتخت و بچه هاي نسبتا بد،بخوانید:

ماجرا از اين قرار بود که براي کارگرداني پليس جوان به دنبال يک بازيگر خوش چهره مي گشتم اما با تست گرفتن از چند بازيگر جوان موفق نشدم به فرد ايده آل خود برسم.  روزي در يک دفتر سينمايي متوجه جوان خوش چهره اي شدم که روي صندلي نشسته و منتظر ديدن يکي از دوستانش است. با پرس وجو از همکاران متوجه شدم که او شهاب حسيني يکي از مجريان کم تجربه تلويزيون است که تا کنون سابقه بازي در سريال يا فيلم هاي سينمايي را نداشته است. در مورد او با تهيه کننده کار صحبت کردم اما تهيه کننده قبول نکرد. چرا که معتقد بود شهاب شبيه برادر شهيد اوست و واقعا تحمل نداشت که چهره برادر خود را 7 الي 8 ماه هر روز روبروي خودش ببيند. من هم به او حق ميدادم اما واقعا کارمان داشت عقب مي افتاد. تا اين که قرار شد يک روز يواشکي بدون حضور تهيه کننده مريلا زارعي را براي نقش مقابل او بياوريم و تست بگيريم.شهاب بي نظير بود. واقعا حيف مي شد اگر از او استفاده نمي کرديم. در نهايت تهيه کننده را راضي کرديم و نمنونه کار را براي صداوسيما فرستاديم. آنها تاييد کردند تا بازيگر اصلي اين فيلم جواني باشد که امروز به سوپر استار بي بديل سينما و تلويزيون نبديل شده است.

 

جالب است بدانید که شهاب حسینی برای موفقیت در عرصه سینما بازیگر سخت کوشی بوده است. او برای بازی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» و برای درست درآمدن نقشی که به او ایفا شده چند ماهی به بازار کفاش‌ها رفته تا نقش کفاش فیلم را به خوبی ایفا کند. او همچنین چندین بار مستند «زیر صفر» درباره مشکلات کارگران را دیده. این مستند که شامل تصاویری از فعالیت‌های کفاشان و مصاحبه‌هایی شامل گلایه‌ها و شکایت‌های آنان از وضع جاری است گویا کمک خوبی برای شهاب حسینی برای رسیدن دقیق به شخصیت مورد نظرش در فیلم «جدایی نادر از سیمین» بوده است. البته همانطور که گفته شد اگرچه شهاب حسینی برای رسیدن به نقش مورد نظرش در فیلم «جدایی نادر از سیمین» چند ماهی را با کفاش‌ها گذرانده است. اما از این مستند نیز در جهت اطلاع کامل از جزئیات رفتار و حرکات دست و صورت و نوع کار کردن بروی کفش و نوع حرف زند و موارد دیگر بهره برده است.

 

 

همه چیز از زبان خودش

شاید بهتر باشد همه چیز را از زبان خودش هم بشنویم.شاید لطفش بیشتر باشد:

من كارم را از تلويزيون شروع كردم و اولين پله‌هاي ترقي را در آنجا پيمودم و به نوعي به آن دوره از كارم مديونم. دوره‌اي كه از تئاترهاي دانشجويي شروع شد. مدتي بعد بازي در نمايشنامه‌هاي راديويي و گويندگي به آن اضافه شد. ما با اغلب بچه‌هاي بازيگري كه كار طنز مي‌كنند، مثل نادر سليماني، نصرالله رادش، يوسف صيادي، يوسف تيموري و رضا شفيعي‌جم، تيمي داشتيم كه به شهرهاي مختلف مي‌رفتيم و برنامه‌هاي شاد اجرا مي‌كرديم. من آيتم روي صحنه بازي كردم و فهميدم كه كارم طنز نيست و در اين زمينه به شدت بي‌استعداد هستم. شايد در زندگي عادي خلاقيت خنداندن ديگران را داشته باشم ولي در بازي اينطور نيستم. زيبايي طنز اين است كه از يك عمق و ژرفا بيرون مي‌آيد. به اين ترتيب بچه‌ها كار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم؛ سلام و عرض ادب و... سال 75 ،76 در فرهنگسراي شفق،كيش و اراك. اوايل كار كمي تپق مي‌زدم. بعد به تدريج با تماشاگر ارتباط برقرار كردم و توانستم ادامه دهم.


نكته مهم: شايد در زندگي عادي خلاقيت خنداندن ديگران را داشته باشم ولي در بازي اينطور نيستم. زيبايي طنز اين است كه از يك عمق و ژرفا بيرون مي‌آيد.

نادر سليماني مرابه تلويزيون برد

اينها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجويي كار مي‌كردم، يكي از بچه‌هايي كه در آن تئاتر كار مي‌كرد دستيار آقاي فردرو شد. ايشان مي‌خواستند مجموعه‌هايي به نام «جمعه‌ها با شبكه 2» تهيه كنند. آن دوست ما موظف شد براي آيتم در طنز بازيگر انتخاب كند، بديهي بود كه اول سراغ ما بيايد چون يك سال بود كه با هم تئاتر كار مي‌كرديم. آنجا بود كه من با 2 نفر آشنا شدم؛ كامران ملك‌مطيعي و نادر سليماني. از طريق كامران براي گويندگي در راديو دعوت شدم و از طريق نادر به آن تيم رفتم. در آن برنامه‌ها بين مردم مسابقه اجرا مي‌كرديم، مثل مسابقه خوانندگي و... خلاصه جوي شاد ايجاد مي‌كرديم و هرقدر انسان از كاري كه مي‌كند انرژي مثبت كسب كند اعتماد به نفسش براي ادامه كار بيشتر مي‌شود. در همين ايام يكي از دوستانم به من گفت: «آقاي رسول برنامه‌اي را براي شبكه 2 تهيه و توليد مي‌كند به اسم «اكسيژن» و براي انتخاب مجري آن تست مي‌گيرد.» بين 150 نفر در تست شركت كردم و لطف خدا كه همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به اين ترتيب كار من در تلويزيون شروع شد. آن برنامه خيلي موفق بود. در آن زمان اميرحسين مدرس و كاميار اسماعيلي در برنامه «نيمرخ» اين راه را هموار كرده بودند و ما در برنامه اكسيژن يكسري موزيك‌هاي پاپ و رپ كار كرديم كه خيلي باعث جذابيت برنامه شد.

صرفا به خاطر خانم نيكول كيدمن

سينما يك هدف را دنبال مي‌كند. ما يك قصه تعريف مي‌كنيم كه در آن يكسري آدم وجود دارند. اين آدم‌ها مي‌توانند هر كدام از ما باشند. در داستاني كه اين افراد شكل مي‌دهند يك حرفي نهفته است كه تماشاگر، آخر ماجرا بايد آن را درك كند. خيلي از فيلم‌ها بوده‌اند كه در انسان‌ها دگرگوني‌هاي عميق ايجاد كردند مثل فيلم «ديگران». وقتي من اين فيلم را در «سينما فرهنگ» ديدم نمي‌دانستم  كه مرده‌ام يا زنده‌ام. روح‌ام يا جسم‌ام. اين فيلم را صرفا به خاطر خانم نيكول كيدمن دوست ندارم هرچند كه ايشان بازي حرفه‌اي و محشري داشتند ولي درواقع عضو موثر يك تيم بوده است چون من همان قدر كه لحظات برجسته بازي خانم كيدمن را به خاطر سپرده‌ام، لحظه‌هايي از بازي آن مستخدم را هم به ياد مي‌آورم. موسيقي فيلم، تدوين، دكوپاژ، همه و همه بسيار موثر بودند. يك دانه سنگ شايد به خودي خود ارزشي نداشته باشد ولي وقتي دانه‌هاي بيشتري در كنار هم قرار مي‌گيرند شكل يك تنديس يا يك فرم را ارائه مي‌دهند. بازيگر، آدم يك قصه است. در اين قصه مهم نيست كه من خوش بدرخشم يا نه. مهم اين است كه من آن قصه را باور كنم و كاري كنم كه تماشاگر هم آن را باور كند.


مقوله عشقبازي

 وقتي يك نفر در كارش سختي مي‌كشد يعني نسبت لذت بردنش به سختي كشيدنش يك به 10 است. كاري كه ارائه مي‌دهد خيلي ارزشمند است. هيچ بازيگري نيست كه از كار خودش لذت نبرد. بازيگر هنگام بازي در وهله اول خودش از كار خودش لذت مي‌برد. وقتي كات مي‌دهند ديگران به او مي‌گويند كه چه كرده است. به هر حال لحظه‌اي كه بازي صورت مي‌گيرد بازيگر لذت مي‌برد و وقتي بازيگر احساس لذت مي‌كند سهم خودش را از كار مي‌گيرد. حالا موظف است اين لذت را به ديگران هم منتقل كند. البته منظورم اين نيست كه نگاه‌هاي دلبرانه به تماشاگر بكند،گاهي اوقات وقتي نقش اقتضا مي‌كند تماشاگر بايد از من بدش بيايد. ما شخصيت‌هاي قصه هستيم و نمي‌توانيم كاري غير از اجراي قصه بكنيم.

تير خلاص آقاي رونالدينيو

همه بازيگران كار مي‌كنند كه بدرخشند ولي نتيجه كار بستگي دارد به نوع مانيفست و ديدگاهي كه در مورد كارشان دارند. بعضي‌ها مي‌آيند و معتقدند همه شرايط جمع شده تا من بدرخشم و به چشم بيايم. اين يعني تير خلاص. اگر آقاي رونالدينيو به اين حس برسد كه همه توجهات روي من متمركز است بازي خوب خودش را ارائه مي‌دهد. به من شهاب حسيني بازيگر، چه ربطي دارد كه كارگردان از من كلوزآپ بگيرد يا اكستريم كلوزآپ يا لانگشات يا اكستريم لانگشات. من در آن لحظه شخصيت يك قصه هستم كه از زاويه چشم كارگردان نشان داده شده‌ام. اگر بازيگر خوبي باشم از زاويه‌اي ديگر هم مورد توجه تماشاگر قرار مي‌گيرم. وقتي شما وارد مقوله عشق‌بازي با كارتان مي‌شويد به ماجراهاي ديگر فكر نمي‌كنيد. مجنون هيچ وقت فكر نمي‌كرد مردم پشت سرش چه مي‌گويند چون عاشق بود. در جهان اينطوري به كارشان نگاه مي‌كنند. ديشب من فيلمي ديدم به اسم (King) داستان آدمي بود كه مي‌توانست زندگي خودش را كنترل كند. اين فيلم كمدي بود ولي دقايقي شما بغض مي‌كردي و اشك مي‌ريختي. اين فقط حاصل عشق كردن با كار است. من وقتي تماشاگر از كارم راضي است لذت مي‌برم ولي هيچ وقت كاري كه انجام دادم به نظر خودم آرماني و ايده‌آل نيست. هميشه به نظرم مي‌توان بهتر بود.

نمي‌توانم بگويم خداحافظ تلويزيون و مخاطبان تلويزيون!

يكي از بدترين حرف‌هايي كه 2 نفر بعد از يك زمان طولاني به هم مي‌زنند اين است كه فلاني تو اصلا تغيير نكردي. فضاي آن برنامه مي‌طلبيد كه اجراي من انرژيك و شاداب باشد. من سال 74 ازدواج كردم و از همان ابتدا با مسئوليت‌هاي زندگي خانوادگي وارد اين حرفه شدم. كساني كه اين مسئوليت را دارند مي‌دانند چقدر دغدغه‌هاي خاص خودش را دارد ولي آن برنامه ايجاب مي‌كرد كه اين اتفاق‌ها بيفتد. بنابراين من يك دوره‌اي از كارم را به تلويزيون و جوابي كه مردم و مخاطبين به من داده‌اند مديون هستم و حالا كه در سينما هستم نمي‌توانم بگويم خداحافظ تلويزيون و مخاطبان تلويزيون! چون اگر اين كار را بكنم احساس مي‌كنم تمام استقبال و جواب مثبتي كه گرفته‌ام را تبديل به پلكان كرده‌ام و از آنها رد شده‌ام و بالا رفته‌ام. اينطور نيست. 


همه ما در اين جامعه مثل خانواده هستيم. همه هم از شرايط يكساني برخورداريم و مشكلات و نقاط قوت‌‌مان چنين است. اگر نانواي محلي شما نان خوبي به دست شما بدهد ارزش دارد. بازيگر اگر بازي خوب ارائه دهد ارزشمند است، شما اگر نشريه خوبي داشته باشيد، ارزش داريد. وقتي شما به عنوان مجري كار مي‌كنيد ناچاريد كه گويش‌ها را تقويت كنيد، اين موضوع براي بازيگر يك نقطه مثبت است. بازيگراني هستند كه تا وقتي دهان باز نكرده‌اند نمي‌توانيم با آنها ارتباط برقرار كنيم ولي وقتي با گويش خودش مي‌نوازد و خوش‌آهنگ حرف مي‌زند، انسان را جذب مي‌كند. من اگر در كار اجرا نمي‌رفتم به اين گويش نمي‌رسيدم.

شهاب و همسرش

داستان آشنایی شهاب حسینی و همسرش هم بسیار بامزه‌ است.بهتر است این یکی را هم  از زبان خودش بشنویم:‌

همسر شهاب

«۲۲ساله بودم که با بچه‌های تئاتر دانشگاه تهران کار می‌کردم؛ جوانی سرگشته از طبقه ‌متوسط جامعه که به امکانات تفریحی متمولانه دسترسی نداشت. تا قبل از این‌که همسرم را ببینم، قصد ازدواج نداشتم تا این‌که روزگار ما را در برابر هم قرار داد. به او پیشنهاد آشنایی دادم اما‌ همسرم هیچ اعتقادی به اینگونه دوستی‌ها و آشنایی‌ها نداشت و گفت: اگر کسی واقعا عاشق است و تمایل قلبی برای رسیدن به دختر مورد علاقه‌اش‌ دارد، باید در این راه صادقانه گام بردارد و بنابراین موضوع را با خانواده‌ام در میان گذاشتم‌ و مصمم به ازدواج شدم. دیگر تکه‌ دوم زندگی‌ام را پیدا کرده بودم. بعد از صحبت‌های اولیه و رسم و رسومی که در این رهگذر طی می‌شود، بعد از ۴-۳ ماه نامزدی، عقد کردیم ‌اما‌ شرایط برگزاری جشن عروسی را نداشتم، از طرفی مایل بودم استقلال در زندگی را با برگزاری جشن توسط خودم آغاز کنم؛ به همین دلیل ۳ سال طول کشید تا ما به جشن عروسی برسیم. ما هم مثل زن و شوهرهای دیگر در مواردی توافق نداشتیم؛ در گذرگاه‌هایی به بن‌بست برخوردیم و در جاهایی به «مو» می‌ر‌سیدیم اما در انتهای هر ماجرا وقتی می‌ایستادیم و به همدیگر نگاه می‌کردیم، احساس می‌کردیم ‌‌واقعا یکدیگر را دوست داریم.» امروز «شهاب حسینی» یا همان «حجت» فیلم اصغر فرهادی‌، صاحب ۲ پسر به نام‌های «محمد امین» و «امیر علی» است و در کنار همسرش، در کافه‌ای که در لواسان در اطراف تهران افتتاح کرده‌اند، زندگی آرام و لذت‌بخشی دارند.


پسر شهاب

                                                                                                                پایان

تعداد بازدید از این مطلب: 6971
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 11 بهمن 1393 ساعت : 10:42 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(حامدبهداد)
نظرات
                                 چگونه بازیگر شدند؟
 تدوین نوشتار:مهردادمیخبر                                                       (حامد بهداد)
منبع:ویکی پدیا.www.parsine.com
زین پس برای علاقه مندان به بازیگری سلسله مقالات(چگونه بازیگر شدند )را در این سایت قرارخواهم داد و امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.
                                                                                                                                                                                                                    مدیر سایت
****************************************************
 

یک بیوگرافی کوتاه از او...

حامد بهداد زادهٔ مشهد است. او دوران کودکی و نوجوانی‌اش را به ترتیب در شهرهای مشهد، تهران و نیشابور زندگی کرده‌است و در دوران دبیرستان دوباره به همراه خانواده‌اش به مشهد بازگشته‌است. او دارای تحصیلات لیسانس بازیگری تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی تهران است. وی برای نخستین بار با فیلم آخر بازی به سینمای ایران معرفی شد و برای آن کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر شد. وی بعدها در قالب نقشهای مکمل بازی‌های به‌یادماندنی در سینمای ایران ارائه کرد. او در فیلم «روز سوم» (محمدحسین لطیفی، ۱۳۸۵) در نقش یک افسر عراقی که در بحبوحه محاصره خرمشهر عاشق دختری خرمشهری می‌شود، ظاهر شد و برای دومین بار پس از «آخر بازی» کاندیدای سیمرغ بلورین از دوره بیست و پنجم جشنواره فیلم فجر شد. بازی او در روز سوم بسیار چشمگیر بود و نظر همه منتقدان و سینماگران را به خود جلب کرد. موفقیت بهداد در فیلم «کسی از گربه‌های ایرانی خبر نداره» به کارگردانی بهمن قبادی، موجب راه‌یابی او به جشنواره فیلم کن شد. او در سال ۸۹ با نقش‌آفرینی در فیلم «جرم» به کارگردانی مسعود کیمیایی، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل را از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد. او در طول فعالیت هنری‌اش امکان همکاری با بسیاری از کارگردانان بنام سینمای ایران از جمله ناصر تقوایی، عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و... را داشته‌است که ه برخی از این همکاریها به دلایل مختلف هیچ‌گاه به اکران نرسیده‌اند. او همچنین از شاگردان حمید سمندریان بوده‌است. وی به عنوان خواننده میهمان با گروه موسیقی دارکوب به سرپرستی همایون نصیری همکاری می‌کند و در چند آلبوم و کنسرت این گروه حضور داشته‌است.

...وچیزهائی از زبان خودش

باور کنید یا نه به آن آسانی که من و شما فکر می‌کنیم نیست؛ یعنی اصلا آسان نیست. خیلی هم سخت است. درخشیدن، مطرح شدن، ستاره بودن، محبوبیت، پرطرفدار بودن یا هر چیزی که شما اسمش را می‌گذارید یک شبه و یک روزه اتفاق نمی‌افتد. به قول آن دیالوگ معروف فیلم «شب یلدا»:« همه چی برمی‌گرده به قبل، قبل و قبل ترش.» قبل و قبل و قبل‌تر از آن روزی که ستاره‌ای برای اولین بار دیده می‌شود.

رامبد جوان من را به سینما آورد

رامبد از اول خلاق بوده است. عامیانه بخواهم بگویم این است که رامبد گوشت شیرین است و خلاقیتش فقط به بازیگری و کارگردانی برنمی‌گردد. او حقیقتا زندگی کردن را بلد است، او بلد است همراه باشد و همکاری کند، من الان خیلی چیزها از او یاد گرفته‌ام. واقعا رامبد به من یاد داد که در یک فضای حرفه‌ای با همکارانم چطور رفتار کنم؛ چطور برخورد کردن، چطور صدای‌شان زدن و چطور از یک راه درست و سالم دیگران را به خدمت گرفتن را از او یاد گرفتم. دوستی من و رامبد از آنجا شروع شد که من در آن ایام در شرکت تبلیغاتی رامبد به نام «زیتون» کار می‌کردم و کمک دستیارش شدم. رامبد من را به خانه‌اش می‌برد، خانه‌ای که او در کنار پدرومادرش زندگی می‌کرد. عکس من روی آینه اتاق رامبد بود و حتی آنجا جایی برای خوابیدن داشتم، غذا برای خوردن داشتم چون من آن زمان دانشجو بودم و رامبد در حق من برادری کرد.



او مرا به سینما آورد و دست مرا گرفت. به رامبد نقشی در فیلم «آخربازی» همایون اسعدیان پیشنهاد شده بود. او من را به جای خودش معرفی کرد. فیلمی که من به خاطرش کاندیدای دریافت سیمرغ بازیگری شدم. او مرا وارد سینما کرد یعنی دست مرا گرفت و گفت خانم‌ها و آقایان اینک حامد بهداد. همایون اسعدیان می‌گفت: «مفتخرم که حامد بهداد را ما به سینما معرفی کردیم.» بله این قشنگ است. تو باید حق مطلب را ادا کنی، تو باید این فرصت را به دیگران بدهی که به تو افتخار کنند، به تو تکیه کنند، اسم تو را بیاورند و خجالت نکشند.


بازیگر موجود بدبختی است

بازیگر موجود بدبختی است. شغل خودم بازیگری است، ببینید میل به بازیگری از چند عقده و دلیل به وجود می‌آید، من بزرگ‌ترین سؤالم در این مورد را از آقای سمندریان پرسیدم و بهترین جواب را گرفتم. به او گفتم که استاد، بازیگری چیه؟ ایشان جواب داد: «نمی‌دانم ولی انگار یک روح دیگری در تو فرود می‌آید و تو ارواح دیگری را تجربه می‌کنی، علت‌های مختلفی را می‌فهمی، یک آدم دیگر و شرایط دیگر را زندگی می‌کنی، تبدیل به آدم دیگری می‌شوی که هوای دیگری را نفس می کشد.» فقط حمید سمندریان می توانست این جواب قانع‌کننده را بدهد و من متوجه منظورش بشوم. من مدتی شعر نوشتم اما شعرها خوب از آب درنیامد. ساز یاد گرفتم و شروع کردم به مطالعه و در کنارش نقاشی و چند کار دیگر کردم. من زحمت زیادی کشیدم که به شرایط سالم‌تری درون خودم برسم. اگر شرایط اهانت‌آمیز نباشد حال من خوب می‌شود. فقط می‌ماند یک مقدار خودخواهی و سوءاستفاده که اصولا ما ناخودآگاه نسبت به هم داریم. آنجاست که ممکن است آن بخش بد ذهنم بخواهد شروع کند به خودنمایی یا هتک حرمت کردن و مشکل آنجاست که باید حل شود.
 
 
علائم حیاتی من

آدمی جدی هستم اما در فضاهای خاصی. درست در دل همان لحظه که جدی هستم خیلی راحت شوخی می‌کنم چون اگر شوخی نکنم و راحت نباشم سقوط می‌کنم و برای اینکه سقوط نکنم دست و پا می‌زنم و اینها کمک می‌کند که علائم حیاتم از بین نرود. من از اینکه ضربان قلبم پایین بیاید می‌ترسم، از این تنهایی و از آرامش بیش از حد میترسم. جدیت من در چیزهای دیگری است و شاید بیشترش تظاهر باشد. یک غلو یا یک جلد است که خودم انتخاب کرده‌ام وگرنه این جدیت و راحتی با هم همزمانی دارند، رفتارهای من همیشه به شدت مورد انتقاد قرار گرفته می‌شود شاید به این دلیل است که من در بعضی چیزها اعتماد به نفس کافی ندارم. مثلا اصلا نمی‌دانم چرا در بعضی از مراسم مرا صدا می‌زنند و می‌گویند بیا، به من چه؟! در چنین مواقعی بدن من شروع می‌کند از خودش عکس‌العمل نشان دادن؛ عکس‌العمل‌هایی که از قبل طراحی نشده.


 
دلم می‌خواهد به کما بروم

اصلا نمی‌دانم دارم چه کار می‌کنم، رشد من دیر دارد اتفاق می‌افتد، عضله‌های ذهن من هنوز قوی نشده‌اند، دلم می‌خواهد یک سطل زباله وجود داشت که یکسری از اطلاعات و داده‌های ذهنم را درون آن می‌ریختم. انباشته‌ها و خاطره‌های زشت و بدی را که فقط اذیتم می‌کنند، من اینها را کجا بریزم؟ چطوری پاک شان کنم؟ چیزی به نام « restart » وجود ندارد و هیچ فرصتی برنمی‌گردد. شاید باید به کما بروم. داستان‌ها و فیلم‌های زیادی را دیده‌ام که شخصیت آن در آستانه خودکشی دچار یک تحول عجیب شده و زمان برایش کند می‌شود و هویت ظاهری زمان رنگ می‌بازد و شخصیت با یک ریتم دیگری که در واقعیت وجود ندارد یکی می‌شود و دریچه‌های ذهنش باز می‌شوند و ناخودآگاهش به او یک فرصت جدید می‌دهد. زندگی شاید حقیقتش را در آستانه مرگ به آدم نشان بدهد.
 
 
می‌خواهم به این ویرانه رسیدگی کنم

جایی از وجود من ویران است؛ می‌خواهم به آن ویرانه رسیدگی کنم. بازیگری برای این بود که کمی شهرت، کاذب یا واقعی، از شغلی که اعتبار می‌دهد، داشته باشم و همیشه از صمیم قلب از خدای بزرگ به خاطر آن چه بهم داده و حتی آن چیزهایی که بهم نداده، شکرگزارم . الان باید بنشینم و عمیقا فکر کنم. هربار که در کارم اضطراب و استرس را به معرض نمایش می‌گذارم، بعدها می‌فهمم که همان مقدار هورمون در من ترشح شده که انگار آن استرس به صورت واقعی برمن وارد شده درصورتی که من آن را تخیل کرده‌ام و تصویر ساخته‌ام.
 


به رامبد گفتم دیگر بهترین دوست تو نیستم

همیشه خیلی از رفتارهایم را با رامبد بررسی می‌کنم، حتی همین چند روز پیش در مورد یک کار با او مشورت کردم. یک‌بار احساس کردم، دیگر مثل قبل با هم دوست و رفیق نیستیم و به او پیامک دادم که می‌دانم دیگر بهترین دوست و رفیق تو نیستم و می‌دانم که فلانی را از من بیشتر دوست داری. پس از این به بعد رفتارم را بر این اساس تنظیم می‌کنم. در جواب این پیامک من او جواب داد که احمقی اگر فکر کنی که بین دوست‌هایم کسی را به اندازه تو دوست داشته باشم و باز من جواب دادم: پس من رفتارم را براساس آخرین پیامک تو تنظیم می‌کنم.



شما رامبد را نمی‌شناسید، شما نمی‌دانید پشت این همه طنز و آیتم‌های هوشمندانه و شوخ‌مندانه و طنازی یک آدم جدی وجود دارد. توفیق الکی به دست نمی‌آید به خصوص در این مملکت؛ جدیت، پشتکار و همت می‌خواهد. او اگر به اینجایی که هست رسیده زحمت کشیده، توهین شنیده و هزاران مورد دیگر. من دیده‌ام که دیگران در برخورد با او چه احترامی می‌گذارند. او آدم عجیب و غریبی است، من اصلا مثل او نیستم. من حوصله این را ندارم که وقتم و رفاقتم را با آدمی بگذارنم که من دهنده باشم اما رامبد دهنده است؛ صرفا گیرنده نیست
 

 

 
تعداد بازدید از این مطلب: 5149
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

پنج شنبه 9 بهمن 1393 ساعت : 9:4 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(سیماتیرانداز)
نظرات
 
                                 چگونه بازیگر شدند؟
    تدوین نوشتار:مهرداد میخبر                                              (سیما تیرانداز)
منبع:biografiaka.akairan.com.ویکی پدیا
زین پس برای علاقه مندان به بازیگری سلسله مقالات(چگونه بازیگر شدند )را در این سایت قرارخواهم داد و امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.
                                                                                                                                                                                                                    مدیر سایت
**************************************************************************************************************
 یک بیوگرافی کوچک از او
 
سیما تیرانداز (زاده ۱۳۴۹ در تهران) از بازیگران تئاتر و سینمای ایرانی است. وی کارشناسی‌ ارشد کارگردانی و بازیگری از دانشکدۀ سینما و تئاتر دارد.آغاز فعالیت سیما تیرانداز از سال ۱۳۶۷ با نمایش‌های آموزشی مدرسه هنر و ادبيات صدا و سيما زیر نظر جاری سابق خود -گلاب آدینه- بود. با بازی در نقش کوتاهی در فیلم هامونساخته داریوش مهرجویی به سینما آمد و سپس در فیلم بانو ساخته دیگر داریوش مهرجویی بازی کرد. اما سایه‌های هجوم فرصت مناسبی برای هنرنمایی او بود که برای بازی در همین فیلم نامزد جایزه بهترین بازیگر زن از یازدهمین جشنواره فیلم فجر شد. ازدواج اول سیما تیرانداز با ناصر هاشمی بود ولی اکنون از هم جدا شده‌اند. درحال حاضر مجید جوزانی همسر اوست.
 
سیما چگونه بازیگر شد؟
 
 از روزی که دختر کوچولوبــرای رسیدن به آمال کودکی‌اش انگشت خود را برید و خونش را ریخت و با دختر عمویش هم قسم شدکه بازیگر شود سال‌های زیادی گذشته. اینکه خوب گذشته یا بد خیلی مهم نیست و البته اینکه سخت گذشته یا آسان هم چندان مهم نیست. مهم این است که او پای قسمش ایستاد و امروز یک بازیگر است. سیما تیر انداز از آن دست بازیگرانی نیست که شهرت نام و چهره‌اش با همدیگر متفاوت باشد. همانقدر که چهره‌اش برای همه آشناست نامش هم همانطور است. قابلیتش اما در خلق کاراکترهای مثبت و منفی کارهایش را وسعت می‌دهد و باعث می‌شود بهتر در حافظه سینمایی آدم ها جا خوش کند. آیا کسی را سراغ دارید که عروس و البته جاری بدجنس سریال ستایش را که جمعه شب‌ها همه را پای جعبه جادو میخکوب می‌کرد فراموش کرده باشد؟ گپ زدن با سیما تیرانداز درباره همه اولین‌های به یاد ماندنی زندگی‌اش خالی از لطف نبود. اولین‌هایی که جالب‌ترین آنها در رؤیای روزهای کودکی اش خلاصه می‌شود و البته هم قسم شدنش آن هم به شیوه‌ای منحصربه‌فرد با دختر عمویش. 

,سیما تیرانداز چگونه بازیگر شد؟ سیما تیرانداز,بازیگر,بازیگری,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها
 
قسم بازیگری با خون...اولین‌بار علاقه به بازیگری چه زمانی در وجودتان شکل گرفت؟
-من از کودکی رؤیای بازیگری داشتم حتی یادم می‌آید در دنیای بازی کودکانه‌‌مان همیشه با دخترعمویم دست می‌دادیم و قول می‌دادیم که در آینده بازیگر شویم. در حدی که حتی انگشت‌هایمان را خون‌آلود به هم آغشته کنیم و قسم بخوریم که بازیگر شویم!منظورم این است که رؤیای بازیگری از کودکی بامن بود در تمام بازی‌های بچگی‌مان در حال نقش‌بازی کردن بودیم.بعد از مدتی هم با دیدن یک تئاتر دوباره حس علاقه به بازیگری در من اوج گرفت. آن موقع به پدرم گفتم، حتما می‌خواهم بازیگر شوم. پدرم جواب داد پس باید در دوره‌های بازیگری شرکت کنی، اما گرفتار درس و مشق بودم و وقت این کار را نداشتم.این علاقه کم‌کم در حال از بین رفتن بود که یک روز در دبیرستان همکلاسی پشت سری من گفت: «خواهرم در کلاس بازیگری ثبت‌نام کرده است.» من هم پرسیدم: «آدرس کلاس را به من بگو. من هم می‌خواهم به آن کلاس بروم.» آدرس را که به من داد دقیقا در خیابان دریای‌نور بود که یک کوچه با منزل ما فاصله داشت. اینطور شد که رفتم در کلاس ثبت‌نام کردم.من آدم خوش شانسی هستم.
از گذراندن این دوره تا بازیگر شدن تو چقدر زمان برد؟
-خوشبختانه زمان خیلی کمی تا بازیگر شدن من سپری شد. فاصله 2 سال بعد از گذراندن دوره بازیگری‌ام، در «مرگ یزدگرد» و «هامون» بازی کردم. از خوش‌شانسی من بود که توانستم آنقدر سریع پیشرفت کنم.واکنش خانواده در مقابل تصمیم شما چه بود؟با مخالفت‌های زیاد خانواده و اشک‌ و آه! آنها روبه‌رو شدم. اما در نهایت خانواده مجبور شدند شرایط من را بپذیرند و از یک جایی به بعد متوجه شدند که نمی‌توانند جلودار من شوند. در واقع من راهم را انتخاب کرده بودم.اولین تلاش جدی‌ای که برای رسیدن به هدفت کردی چه بود؟بعد از اینکه در دوره‌های بازیگری ثبت‌نام کردم در2 تئاتر مشغول به کار شدم. یک تئاتر کودک بود و یک تئاتر ساده که با کارگردانی خانم گلاب آدینه.در اولین کار هم خودم را نباختم.
اولین باری که مقابل دوربین قرار گرفتی بازی در کدام کار بود؟
-بازی در «هامون» آقای مهرجویی بود خوشبختانه آن زمان آنقدر سنم کم بود که خیلی دلهره بازی نداشتم.با بازیگران آشنا نبودم البته آن موقع نه آقای خسرو شکیبایی آن‌قدر فوق ستاره بودند و نه خانم بیتا فرهی! در حقیقت نمی‌دانستم در چه کار مهمی بازی می‌کنم. خوشبختانه برخلاف نسل امروز که یک چیزهایی برایشان مهم‌تر از چیزهای دیگر است، ولی برای من خود بازیگری در اولویت است. هیچ‌‌وقت فکر نکردم کجا بازی کرده‌ام و با چه کسی بازی می‌کنم. همیشه و در هر جایی خود بازیگری برایم جلوتر از هر افتخار دیگری بوده و همین مسئله باعث می‌شد در نقش‌آفرینی‌هایم راحت باشم و با آرامش بیشتری کار کنم. حتی در مقابل مرحوم آقای خسرو شکیبایی و آقای انتظامی با آرامش بازی کردم. در واقع انگیزه بازیگری باعث شد که خودم را مقابل بزرگانی که با آنها بازی می‌کنم نبازم.
 
,سیما تیرانداز چگونه بازیگر شد؟ سیما تیرانداز,بازیگر,بازیگری,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها
 
آقای انتظامی مراتشویق کردواکنش بقیه افراد گروه بعد از بازی در اولین کارت چطور بود؟من خیلی جوان بودم و عوامل کار من را به چشم یک دختربچه نگاه می‌کردند اما هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که آقای انتظامی به من گفتند که آینده روشنی را برای تو می‌بینم و می‌دانم خیلی موفق می‌شوی. ایشان همیشه این لطف را به من داشتند و به من دلگرمی می‌دادند و به من می‌گفتند که تو دختر بااستعدادی هستی.فکر می‌کنم با اینکه کم‌سن بودم اما همیشه انتخاب‌های خوبی داشتم. در دوره دبیرستان پدرم درمورد تحصیل من هیچ تصوری جز رشته تجربی و ریاضی نداشت و من بعد از گذراندن سال اول با تمام مخالفت‌های پدرم تصمیم گرفتم به هنرستان بروم. این خودم  بودم که برای زندگی‌ام راه موردعلاقه‌ام را انتخاب کردم و وقتی در رشته موزه‌داری و نمایش در دانشگاه قبول شدم پدرم باز هم اصرار داشت که رشته موزه‌داری را دنبال کنم. اما خب انتخاب من تحصیل در رشته نمایش بود. باز هم می‌گویم خوشبختانه انتخاب‌های زندگی‌ام انتخاب‌های درستی بوده است. دلیل این اتفاقات خوب را نمی‌دانم شانس بدانم یا تقدیر خوب.
اولین دستمزدت چقدر بود و با آن چه کردی؟
-8هزار تومان در سال 68 گرفتم، یادم می‌آید با آن دستمزد یک انگشتر طلا و یک ضبط صوت خریدم.می​توانستم مهندس معمار شوم.
روند زندگی سیما تیرانداز بعد از بازیگر شدنش چه تغییراتی کرده است؟
-روند زندگی‌ام از خیلی جهات تغییر کرده است اگر تغییرات وجود نداشت که نمی‌توانستم خودم را فرد موفقی بدانم. هر کسی بعد از گذر زمان نگاه و رویکرد زندگی‌اش فرق می‌کند. طبیعی است آدم‌ها بعد از بالا رفتن سن‌شان انتخاب‌هایشان فرق خواهد کرد،‌ نگاه‌شان متفاوت و در کارشان حرفه‌ای‌ خواهند شد.در کل دنیای ما در حال تغییر است. نگاه من به زندگی و بازیگری در 18 سالگی‌ام با نگاه یک دختر 18 ساله این دوره خیلی تفاوت دارد. اگر به اطرافمان دقت کنیم، متوجه می‌شویم این روزها حتی کتاب خواندن‌ها هم الکترونیکی شده است.
سیما تیرانداز اگر بازیگر نمی‌شد چه شغلی را انتخاب می‌کرد؟
از قبل به معماری هم علاقه داشتم. شاید سعی می‌کردم شغل مهندس معماری را انتخاب کنم و یک زندگی کارمندی را انتخاب می‌کردم و زندگی‌ام کاملا متفاوت می‌شد.
,سیما تیرانداز چگونه بازیگر شد؟ سیما تیرانداز,بازیگر,بازیگری,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها
 
از ما حمایت نمی‌شود.
هیچ وقت پیش آمده از تصمیمی که گرفته‌ای ناامید شوی؟
-از انتخاب شغل بازیگری هیچ وقت پشیمان نشدم اما همیشه یک تاسف برای من وجود دارد و این تاسف از قبل برای من بوده است و همچنان هم وجود خواهد داشت. متاسفانه در کشور ما، هنرمند تامین مالی ندارد، یعنی تا زمانی که کار می‌کنی درآمد خواهی داشت و هنرمند ایرانی امنیت شغلی ندارد و این مسئله برای ما بازیگرها آزاردهنده است.یک هنرمند قطعا برای مملکتش فعالیت می‌کند و خیلی طبیعی است که انتظار داشته باشد از هر لحاظی تامین باشد. از یک کارگر ساختمانی هم از من بازیگر بیشتر حمایت می‌شود چون او بیمه بازنشستگی دارد، بیمه بیکاری دارد و وزارت کار از او حمایت می‌کند. اما برای من هنرمند هیچ کدام از این حمایت‌ها وجود ندارد. همین چند وقت پیش خانم نادیا دلدار گلچین،‌ بدون هیج حمایتی از دنیا رفت و خانم حمیده خیرآبادی هم همین‌طور. همه ما به نحوی در این شغل از نبود امنیت شغلی رنج می‌بریم و متاسفانه هیچ کس به فکر ما نیست که شرایط مناسبی را برای ما فراهم کند. اگر بنا به دلایلی یک کارگردان یا بازیگر کار نکند نابود خواهد شد و هیچ حمایتی از طرف دولت شکل نمی‌گیرد. تنها ناامیدی من از بازیگری همین مسئله است.بازیگری من را زنده می‌کند.
بزرگ‌ترین اتفاقی که از دوران بازیگری در ذهنت باقی مانده است چیست؟
-اینکه در تمام این سال‌ها عاشقانه بازی کرده‌ام، در تمام بازی‌هایم با تمام وجود و عشق بازی کردم و درباره هر نقشی که از من بپرسند چه خاطره‌ای از آن داری می‌گویم عشق به نقش و بازیگری‌ام همیشه جلوتر از هر چیزی در وجود من بوده است. بازیگری آنقدر از نظر روحی من را ارضا می‌کند که واقعا نمی‌توانم به چیزهای دیگری فکر کنم. وقتی در حال بازی در یک نقش هستم به هیچ چیز جز آن نقش فکر نمی‌کنم. بازیگری من را زنده می‌کند. همین دیروز از صحنه تئاتر که پایین آمدم وقتی در آینه خودم را دیدم آنقدر حالم خوب بود که در آن لحظه خدا را شکر کردم و وقتی بازی نمی‌کنم اصلا این حال خوب را ندارم.
تلخ‌ترین تصویری که از این سال‌ها در ذهنت باقی مانده است چه تصویری است؟
-خب تلخی‌های این رشته کم نیست اما تلخ‌ترین اتفاق در حرفه ما این است که خیلی‌ها در جایگاهی که حقشان است قرار نمی‌گیرند. خیلی از کسانی که شاید توانایی‌ها و انرژی‌های بیشتری دارند جایگاهشان پایین‌تر از افراد دیگر است و این اتفاق برای من تاسف‌برانگیز است.
رضایت از کار بازیگری چطور به دست می‌آید؟
-هر بازیگری می‌‌تواند این رضایت را برای خودش به وجود بیاورد. شما می‌توانی هر کاری را انتخاب نکنی. شاید در زندگی کاری من فقط دو مورد وجود داشته است که تاسف خورده‌‌ام و اذیت شده‌ام که چرا آن کار را پذیرفته‌ام.
 
,سیما تیرانداز چگونه بازیگر شد؟ سیما تیرانداز,بازیگر,بازیگری,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها
 
هم شانس می‌خواهد هم لیاقت.
به نظر شما برای بازیگر شدن شانس مهم‌تر است یا مهارت و سواد بازیگر؟
-شما ممکن است شانس بیاورید و به یک بازیگر مطرح تبدیل شوید اما وقتی سواد و دانش نداشته باشید به عنوان یک بازیگر کم‌دانش معرفی می‌شوید و متقابلا می‌توانید بازیگر باسوادی باشید که شانس بازی کردن نداشته باشید پس شانس و لیاقت هر دو مکمل یکدیگرند.یک بازیگر باید خیلی‌ چیزها را بداند و قطعا نباید فرد ناآگاهی باشد. در حقیقت دانش لازمه بازیگری است، چون وقتی دانش‌ نداری مطمئنا قدرت تجزیه و تحلیل هم نداری پس نمی‌توانی پیشرفت کنی. شانس برای مطرح شدن نیاز است ولی برای تداوم کاری داشتن دانش ضروری است.

 

 
تعداد بازدید از این مطلب: 5129
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

پنج شنبه 9 بهمن 1393 ساعت : 8:41 بعد از ظهر | نویسنده : م.م

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
تقدیم به عزیز سفرکرده ام (فاطمه) .گرچه ناگهان مراتنها گذاشتی ولی به دیداردوباره ات امیدوارم،درلحظه موعودی که ناگهان میآید. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- د رقرونی هم دور وهم نه چندان دور( ایران )باوجود نشیب و فراز های تاریخی بسیارش در بازه های زمانی مکرر،همواره ابرقدرتی احیا شونده و دارای پتانسیل و استعدادبالا برای سیادت برجهان بود .کشورما نه تنها از نقطه نظرقابلیتهای علمی و فرهنگی ،هنری ،ادبی و قدرت نظامی یکی از چندتمدن انگشت شماری بود که حرف اول را دردنیاهای شناخته شده ی آن زمانها میزد، بلکه در دوره هائی طلائی و باشکوه ،قطب معنوی و پرجلال و جبروت جهان اسلام نیز بشمار میرفت . در عصر جدید که قدرت رسانه بمراتب کارآمد تر از قدرت نظامیست باید قابلیتهای بالقوه و اثبات شده ایرانی مسلمان را برای ایجاد رسانه تعالی بخش،درست و کارآمدبه همه یادآوری نمودتا اراده ای عظیم درهنرمندان ما پدید آید درجهت ایجاد (سینمای متعالی)و پدیدآوردن رقیبی متفاوت و معناگرا برای سینمای پوچ ،فاسد و مضمحل غرب و شرق نسیان زده و بالاخص " غول هالیوود"که برکل جهان سیطره یافته است.شاید بپرسید چرا سینما؟...جواب این است : سینما تاثیر بخش ترین رسانه در عالم است و باآن میتوان وجود معنوی انسانها را تعالی دادویا تخریب کرد...و متاسفانه تخریب کاریست که در حال حاضر این رسانه با عمده محصولات خودبه آن همت گماشته است و تک و توک محصولات تعالی بخش آن همیشه در سایه قراردارندو بخوبی دیده نمیشوند چون جذابیت عام ندارندو قادر به رقابت با موج خشونت و برهنه نمایی موجودنیستند. دادن جذابیت و عناصر لذت بخش نوین و امتحان نشده بدون عوامل گناه آلود به محصولات تصویری بگونه ای که بتواند بالذات ناشی از محصولات سخیف و ضد اخلاقی رقابت نماید کاریست بس پیچیده که نیازمند فعالیت خالصانه مغزهای متفکر ومبتکراست و من فکر میکنم این مهم فقط از عهده هنرمندان و متفکران ایرانی برخواهد آمد و شاید روزی که من نباشم محقق گردد...شاید
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 193
:: کل نظرات : 70

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 468
:: باردید دیروز : 517
:: بازدید هفته : 985
:: بازدید ماه : 1806
:: بازدید سال : 161237
:: بازدید کلی : 664591
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CINTELROM و آدرس cintelrom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.